ferveney

وقتی که چترت خداست بگذار باران سرنوشت هر چه میخواد ببارد ...

Filter shodan e wechat ro b hame javoona tasliaat migamگریه6

نوشته شده در یک شنبه 29 / 9برچسب:,ساعت 10:18 AM توسط هانیه شریفی|

 فقر واقعی پول نداشتن نیست

اگه تو اتفاقات بد زندگی انگشتت رو به سمت دیگران بردی و هییبیچ وقت فکر نکردی که مشکل از خودتم بوده

تو فقیری.....

خدایا آدم رو به درد نادانی گرفتار نکن که بد دردیه...

آمییییییییین

نوشته شده در شنبه 21 / 9برچسب:,ساعت 9:3 AM توسط هانیه شریفی|

من کیستم؟

یک تکه تنهایی....

نوشته شده در جمعه 20 / 9برچسب:,ساعت 11:18 PM توسط هانیه شریفی|

اخه این چه وعضیه...مجبورم برم راجع به کمونیست تحقیق کنم بعد به انگلیش خلاصش کنم

بدم به معلمم...حالا رفتم ببینم این کمونیستا کی بودن چجوری بودن

هیچی دیگه فقط فهمیدم یک سازمان اجتماعی رو ترسیم کردن

حالا گفتم عیب نداره جلسه بعد نمی رم کلاس و جیم می زنم

ولی یادم افتاد ایمیلشو بهمون داده که اگه غیبت کردیم ایمیل کنیم واسش

یعنی هییییچ راهی نیست.....

یعنی معلمه رو تنهایی گیر بیارم

 

نوشته شده در جمعه 13 / 9برچسب:,ساعت 10:19 AM توسط هانیه شریفی|

 

دستانم حس لطیف گیسوانت را از پی پینه های ضمخت از یاد خواهند برد
نوشته شده در جمعه 13 / 9برچسب:,ساعت 10:4 AM توسط هانیه شریفی|

زمانه عجیبیست!

جمله ی این مکان مجهز به دوربین مدار بسته است بیشتر اثر می گذارد  تا

الم یعلم بان الله یری

آیا نمیدانی که خدا تو را می بیند؟

نوشته شده در چهار شنبه 11 / 9برچسب:,ساعت 5:40 PM توسط هانیه شریفی|

بگو خدا رو ول کردیم میگردیم با کی....

 

دوست دختر,دوست پسر,دختران و پسران

خدایی خدا غریبه...

نوشته شده در چهار شنبه 11 / 9برچسب:,ساعت 5:32 PM توسط هانیه شریفی|

مهم ترین درسی که از زندگی آموختم این بود که :  بیشتر آدما شبیه حرف هاشون نیستن....

نوشته شده در یک شنبه 8 / 9برچسب:,ساعت 9:0 AM توسط هانیه شریفی|

ای کاش ما آدما به زیبایی حرفایی که می زدیم بودیم...

 

نوشته شده در جمعه 6 / 9برچسب:,ساعت 1:8 PM توسط هانیه شریفی|

چه خوب مي شد اگر، اطاعت را با عقل اشتباه نمي گرفتيم

 و

عشق را باهوس

و

حقيقت رابا واقعيت

و

حلال را با حرام

و

دنيا رابا عقبي

و

رحمان را با شيطان.....

نوشته شده در پنج شنبه 5 / 9برچسب:,ساعت 5:0 PM توسط هانیه شریفی|

من یک نیم مردم با تمام دلواپسی های مردانه

از وقتی که فهمیدم باید مرد باشم دیدم ابتدا بایستی یک حوا داشته باشم

یکی که بتواند روی عرض شانه هایم طول زندگیش را طی کند

یکی بایستی باشد که روحم را تکان بدهد تا جانم را برایش داده باشم...

این رسم دلداگیست

نه من نه هیچ کس نمی تواند تغییر دهد این رسم خوش را

و در پایان عقیده ام این است:

زندگی چیزی نیست که مردم این شهر دایم تکرارش می کنند

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 5 / 9برچسب:,ساعت 4:47 PM توسط هانیه شریفی|

زمانی  بر مردم خواهد آمد که در آن عافیت 10 جزء است

که 9 جزء آن در کناره گیری از مردم و 1 جزء آن در خاموشی است امام رضا(ع) تحف العقول ص 470

نوشته شده در پنج شنبه 5 / 9برچسب:,ساعت 10:44 AM توسط هانیه شریفی|


ادامه مطلب
نوشته شده در چهار شنبه 4 / 9برچسب:,ساعت 3:14 PM توسط هانیه شریفی|

[تصویر:  04041553914986784027.jpg]

اینم از بازیگر محبوبم

 تو دیگه چرا د آخه نوکرتم؟

نوشته شده در چهار شنبه 4 / 9برچسب:,ساعت 12:37 AM توسط هانیه شریفی|

  لابه لای صحبت گفتم : « کاش میشد من هم باهات بیام جبهه » لبخندی زد و پاسخی که قانع شدم. گفت: « هیچ می دانی سیاهی چادر تو از سرخی خون من کوبنده تر است؟! همین که حجابت را رعایت کنی ، مبارزه ات را انجام داده ای »

کاش بعضی از دخترای شیعه می دانستند که اگر دشمن دیروز با گلوله قلب جوانان ما را هدف می گرفت ، امروز با تهاجم فرهنگی عفت و حجاب آنان را نشانه رفته است.

کاش می دانستند که اگر در خیابان جوانانی به آنها نگاه می کنند ، فقط از روی هوس است و برای چنین دختری غیر از ارضای شهوتشان ارزشی قائل نیستند

کاش بعضی از دختران می دانستند که اگر جوانی با دیدن چهره ی آنها به گناه بیفتد ، دل امام زمان عج می شکند.

کاش می دانستند که ممکن است مرد متاهلی با دیدن آنها ، نسبت به زنش که زیبایی کمتری دارد ، دلسرد شود و یک زندگی را فرو پاشند و کودکانی را یتیم کنند.

کاش این جمله ی آیت الله بهجت را درک می کردند که فرمود: « هر دختر شیعه با بی حجابی خود ، یک سیلی به صورت حضرت زهرا سلام الله علیها می زند» و دیگر حاضر نبودند صورت زهرای مرضیه را نیلی کنند…

 

نوشته شده در چهار شنبه 4 / 9برچسب:,ساعت 12:28 AM توسط هانیه شریفی|

 

محمد بن عبدالوهاب (1115-1205 ه.ق) متکلم سنت‌گرای عربستان سعودی. وی به یک خانواده‌ای از فقیهان که قاضی و متکلم بوده‌اند، تعلق داشت و در عیینه واقع در نجد به دنیا آمد. محمد تحت سرپرستی پدرش، فقه حنبلی را آموخت و کتب سنتی و رایج تفسیر، حدیث و توحید را مطالعه کرد. در اوایل بیست‌سالگی آنچه‌را که به عنوان اعتقادات و اعمال مشرکانه در جامعه‌اش توصیف می‌کرد، محکوم کرد و با نفی سهل‌انگاری دینی در جامعه بر حمایت جدی از شریعت، اسرار ورزید. عقاید وی موجب دوری وی از جمع علماء گردید و منجر به انفصال پدرش از پست قضا شد. به دنبال این امر خانواده وی به همراهی پدرش ناگزیر شدند که در 1139ق عیینه را به سمت حریمله در همسایگی آن ترک کنند. ولی خود برای مدتی درعیینه ماند، اما پس از آنکه علما او را بی‌آبرو کردند و عموم را علیه وی شوراندند، آنجا را ترک کرد و به حجاز رفت.

در حجاز ابن‌عبدالوهاب، به سفر حج و زیارت مدینه موفق شد و در دو شهر مکه و مدینه در درس‌هایی از شعب مختلف علوم اسلامی حضور یافت ابن‌بشر در عنوان المجد فی تاریخ نجد (ریاض، بدون تاریخ، ص 6) گزارش می‌کند که محمد بن‌عبدالوهاب تحت آموزش دو عالم حنبلی از مدافعان و حامیان ابن تیمیه، یعنی، شیخ عبدالله بن‌ابراهیم بن‌سیف و شیخ حیاة السندی، قرار گرفت.

آنان مانند ابن تیمیه مخالف تقلید بودند که عموماً از نظر پیروان مکاتب فقهی اهل سنت مورد قبول بود. {طبق این نظریه، اساساً دوران اجتهاد سرآمده و عالمانی که بعد از استقرار مذاهب چهارگانه فقهی اهل سنت، در عرصه فقه تلاش می‌کنند، باید در چهارچوب همین چهار نفر استنباط و اظهار نظر داشته باشند. ابن تیمیه و مدافعان او با این دیدگاه مخالف بودند و باب اجتهاد را مسدود نمی‌دانستند}.

هر دو عالم احساس نیاز فوری به اصلاح وضع سیاسی ـ مذهبی مسلمانان، در نجد و در جاهای دیگر، می‌کردند تعالیم آنان تأثیر شگرفی ابن‌عبدالوهاب گذاشت بطوری‌که نگرش پرخاشگرانه‌تری را نسبت به «علماء» پیدا کرد.

حادثه مهم و موثر دیگر در تحولات فکری ابن‌عبدالوهاب،‌سفر وی به بصره بود. در آنجا وی مطالعاتش را در باب حدیث و فقه گسترش داد و با شیعیان که مرقد امام علی(علیه السلام) در نجف و مرقد امام حسین(علیه السلام) در کربلا زیارت می‌کردند، آشنا شد. دعوت ابن‌عبدالوهاب به اصلاح جهان اسلام با امتناع علمای بصره و کربلا مواجه شد و او در نهایت ناگزیر شد که آن منطقه را ترک کند.

ابن‌عبدالوهاب به حریمله منطقه پدرش‌اش بازگشت و بلافاصله انتقادش از آنچه بدعت و شرک می‌دانست آغاز کرد. به نظر می‌رسد که انتقادات وی بسیار تند و تیز بوده است زیرا با مخالفت شدید علما و حتی پدرش‌ روبرو شد.

در خلال این ایام وی مشهورترین کتابش یعنی کتاب التوحید را به رشته تحریر درآورد که نسخه‌هایی از آن به سرعت و وسعت در نجد پخش شد. سال 1153 ق پدرش درگذشت و زمینه تحکیم جنبش وهابیت بیشتر فراهم آمد.

مرگ پدرش به ابن‌عبدالوهاب اجازه داد که جریان پرخاشگرانه‌تری را هماهنگ کند، زیرا وی محدودیت کمتری‌ نسبت به قبل احساس می‌کرد. وی با کسانی که با سخن یا عمل خود، حرمت نظریه‌ توحید را می‌شکستند اعلان جنگ کرد.

در مدت زمان نسبتاً کوتاهی نفوذ ابن‌عبدالوهاب بطور وسیعی گسترش یافت. اما حرکت وی زمانی پا گرفت که عثمان‌ بن‌معمر حاکم عیینه به وی وعده حمایت داد. ابن‌عبدالوهاب دعوت جهت سکونت در عیینه را پذیرفت زیرا به وی امکان می‌داد تا به محل تولدش‌، جایی­که خانواده‌اش از موفقیت بالای اجتماعی برخوردار بودند، بازگردد و حمایتی را که وی برای تبلیغ عقیده‌اش بدان نیاز داشت، فراهم می‌نمود. ابن‌عبدالوهاب، همچنین به منظور تحکیم روابطش با حاکم شهر، با جوهره، عمه عثمان بن‌معمر ازدواج کرد.

فرمانروای عیینه به مردان شهر دستور داد تا در جلسات تدریس ابن عبدالوهاب که اصول دعوتش را بیان می‌کند، حاضر شوند. از نخستین اقدامات وی تخریب قبه‌ای بود که مردم معتقد بودند محل دفن زید بن‌خطاب است؛ به همین ترتیب قبور سایر اصحاب پیامبر و تمام آنهائی را که محل احترام بودند، نیز نابود ساخت وی همچنین قانون اسلامی سنگسار کردن زنان‌زنا کار را احیاء کرد. هر دو حادثه نشانه تأسیس یک جامعه وهابی‌است که مدعی نظریه‌های توحیدی به طور خاص بوده است. در واقع، دعوت به توحید موضوع‌محوری نظریه وهابی‌است.

فعالیت‌های ابن‌عبدالوهاب و حمایت فرمانروای عیینه از او، علمای آن ناحیه را شوراند و منجر به آن شد که ایشان حملاتشان را علیه جنبش وهابی افزایش دهند، و هشداری بود به حکام که ابن‌عبدالوهاب مردم عوام را تحریک می‌کند تا علیه اصول و مناصب رسمی شورش کنند. در پی‌ این امر، حاکم عیینه پشتیبانی‌اش را از ابن‌عبدالوهاب قطع کرد و از این معلم خواست تا شهر را ترک کند.

ابن‌عبدالوهاب به دعوت محمد بن‌سعود حاکم درعیه از عیینه به این شهر رفت. برای مدت بیش از دو سال، ابن‌عبدالوهاب عقایدش را تبلیغ کرد و نامه‌هایی به حکام، علماء و سران قبایل مختلف در عربستان نوشت. پاسخی که دریافت کرد به همان اندازه حاوی ملاحظات سیاسی و اقتصادی بود که باورها و اصول دینی را در بر داشت.

برخی از حکام به جنبش جدید پیوستند زیرا آن را به عنوان ابزار کسب وحدت علیه دشمنان منطقه‌‌ای­شان می‌دانستند. برخی دیگر نگران آن بودند که پذیرششان نسبت به این دعوت، اقتدارشان را به نفع ابن‌سعود کاهش دهد و آنان ناگزیرمتعهد شوند که دست کم بخشی از دارائی را که از مجموعه زیر سلطه خود به دست آورده‌اند، به وی بپردازند.

در 1159ق به نظر می‌رسید که برای ابن‌سعود و ابن‌عبدالوهاب زمان آن رسیده که علیه کسانی که با تعلیمات وهابی مخالفند، اعلان جهان کنند.

در 1187ق سلطنت ریاض به دست آنان افتاد که خود معرف دوره‌ای جدید در زندگی ابن‌عبدالوهاب است{از آن پس} وی به تدریس و عبادت پرداخت و سرانجام در 1205 ق درگذشت.

در عین حال، مرگ وی گسترش دولت جدید را متوقف نکرد. این جنبش نه‌ تنها توانست مخالفان را سرکوب کند و سرزمین‌هایی را در حکومت‌های همسایه تصاحب کند، بلکه قادر شد در مدت زمان نسبتاً کوتاهی به مکه و مدینه که به ترتیب در سال‌های 1220 و 1221 ق فتح شدند، راه یابد. به این ترتیب، نظامی جدید در شبه جزیره عربستان پدید آمد که طلیعه دولت سعودی و استقرار وهابیان در زمره نیروی پیش‌رونده و فعال دینی ـ سیاسی در شبه جزیره عربستان در خلال قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم شد.

تکمله. مواجهه علمای اسلام با محمد بن عبدالوهاب از همان روزگار نخست آغاز شد. پیش از همه برادرش سلیمان بن عبدالوهاب به نقد آرای او پرداخت و کسانی دیگر نیز پس از او این راه را ادامه دادند. دلیل این امر دو چیز بود: یکی اینکه در مقام نظر، محمد بن عبدالوهاب دچار خطاهای فراوان شده بود و بسیاری از آنچه را او بدعت می‌خواند، با توجه به مستندات دینی بدعت نبود و آنچه او را شرک می‌نامید، بر خلاف ادعای وی بر مبانی روشن کلامی استوار بود. هرچند برخی از انتقادات ابن عبدالوهاب بر رفتارها و اعمال مسلمانان درخور توجه و تأمل است، اما همه آنچه او با انگیزه شرک‌زدایی و بدعت ستیزی پیش کشید، البته درست نیست و از قضا، بیشترین تأکید او بر همین امور بوده و بیشترین دفاعها از او نیز به همین موارد بر می‌گردد. پس طبیعی است که علمای اسلام، هر یک از منظری خاص با او و حامیان و پیروانش به احتجاج پردازند و کتابهای بسیار در نقد آرای او بنویسند.

دوم این که در مقام عمل، ابن عبدالوهاب از طریق پیوستن به حکومت عثمان بن معمر و محمد بن سعود و تحریک آنان به قتل و نهب، موجبات دل آزردگی بسیاری از مسلمانان را در شهرهای مختلف حجاز و عراق و ایران و شامات و هندوستان فراهم و تفرق و تشتت را حاکم کرد. در چند حمله ویرانگر پیروان محمد بن عبدالوهاب به شهرهای مکه، مدینه، کربلا، نجف و طائف، چه بسیار عالمان که کشته شدند و چه مزارات و مقابر امامان و اولیا و صحابیان ویران شد و قلوب مردمی مؤمن را جریحه‌دار کرد.

از کتاب‌های ارزشمندی که در نقد وهابیان، از دو جنبه نظری و عملی، نوشته شده است، می‌توان این آثار را نام برد: کشف الارتیاب فی اتباع محمد بن عبدالوهاب نوشته سید محسن امین عاملی (که به فارسی نیز ترجمه شده است)؛ وهابیان نوشته علی اصغر فقیهی؛ اینست آیین وهابیت نوشته استاد جعفر سبحانی؛ نقدی بر اندیشه وهابیان (ترجمه البراهین الجلیه فی دفع تشکیکات الوهابیة) نوشته سید حسن موسوی قزوینی.

نوشته شده در چهار شنبه 4 / 9برچسب:,ساعت 12:23 AM توسط هانیه شریفی|


آخرين مطالب
Design By : Pars Skin